تُرا در صفِ صحبت آرزويی دور ديدهاند
اما من که خوب میشناسَمَت
من بارها .. ،
تُرا بارها در انتهای رويايی غريب ديده بودم
تُرا در خانه، در خوابِ آب، در خيابان
در صفِ خاموشِ مردمان، اتوبوس، ايستگاه و
سايهسارِ مهآلود آسمان ..
تمامِ اين سالها هميشه کسی از من سراغِ تُرا میگرفت
تو نشانیِ من بودی و من نشانیِ تو
گفتی بنويس
من شمال زاده شدم
اما تمامِ درياهای جنوب را من گريستهام
راهِ دورِ تهران آيا
هميشه از ترانه و آوازِ ما تهی خواهد ماند؟
نظرات شما عزیزان: